فابل


فابل در هندوستان 

منشاء غالب فابل های اروپایی را می توان از مشرق زمین مخصوصاً از هندوستان دانست. 

کتاب کلیله و دمنه از بهترین فابل های موجود بشمار می رود. 

در زبان سانسکریت به آن "دانتا کاثا" و "کالپتیا کاثا" گفته می شود که به معنی افسانه است و به احتمال خیلی ضعیف کلیله و دمنه که نام دو شغال است از این دو کلمه سانسکریت است گرفته شده است و امروزه به کتاب کلیله و دمنه یا پنجاتترا (یعنی پنج باب یا پنج قصه) مشهور است. 

کتاب کلیله و دمنه بوسیله برزویه طبیب از زبان هندی به زبان پهلوی در روزگار انوشیروان ترجمه شد و در اوایل دوره 
اسلامی عبداله ابن مقفع آن را به زبان عربی ترجمه کرد. 

ظاهراً از روی این ترجمه رودکی آن را به رشته نظم در آورد و در قرن ششم هجری ابوالمعالی نصراله منشی آن را به زبان فارسی ترجمه کرد و مقادیری حدیث و شعر و غیره بدان افزود. 

کتاب کلیله و دمنه از متن اصلی یا عربی به زبانهای اروپایی نیز راه یافته است. 

کتاب کلیله و دمنه بنا به قول نصراله منشی مشتمل بر شانزده باب بوده که ده باب آن را به هندیان نسبت داده اند و شش باب بقیه را ایرانیان بدان افزودند. 

فابل در یونان باستان 

ظاهراً قدیمی ترین فابل های موجود مربوط به یونانیان و متعلق به قرن های هفتم و هشتم قبل از میلاد است. 

بیشتر این فابل ها از شخصی به نام ایزوپ نقل شده است (ایزوپ شخصی افسانه ای مانند لقمان است). او مردی الکن، گوژپشت و زشترو اما دانا و فرزانه از مردم یونان بود. 

بعدها یعنی سیصد سال قبل از میلاد شخصی بنام فالریوس فابل های ایزوپ را جمع آوری کرد و در قرن اول پیش از میلاد فدروس نویسنده رومی مقداری از آنها را به رشته نظم در آورد و در نتیجه فابل های ایزوپ به زبان لاتین راه یافت. 

نشانه ها در فابل 

در فابل هر یک از جانوران نمونه و سمبلی از یک تیپ اجتماعی یا اخلاقی هستند. 

مثلاً در کلیله و دمنه "شیر" مظهر شاهان و حاکمان است. 

در منطق الطیر عطار "هدهد" سمبل رهبر و مرشد است و "سیمرغ" مظهر خداست. 

"بلبل" نمونه ی مردم خوشگذران، "طوطی" مظهر زاهدان و ظاهربینان و "طاووس" هم نشان دهنده ی مردمی است که تکالیف را فقط برای رسیدن به بهشت انجام می دهند. 

در نمونه ی زیر از "منطق الطیر عطار"، "بوتیمار" (نام نوعی پرنده) نشان دهنده ی افراد خسیس است که با داشتن مکانات، نمی توانند از زندگی بهره ای ببرند.

پس درآمد زود بوتیمار پیش ------- گفت ای مرغان من و تیمار خویش 

بر لب دریاست خوشتر جای من------- نشنود هرگز کسی آوای من 

از کم آزاری من هرگز دمی------- کس نیازارد ز من در عالمی 

بر لب دریا نشینم دردمند------- دایما اندوهگین و مستمند 

ز آرزوی آب، دل پر خون کنم------- چون دریغ آید، نجوشم چون کنم 

چون نیم من اهل دریا، ای عجب ------- بر لب دریا به بمیرم خشک لب 

گرچه دریا می‌زند صد گونه جوش------- من نیارم کرد از و یک قطره نوش 

گر ز دریا کم شود یک قطره آب ------- ز آتش غیرت دلم گردد کباب 

چون منی را عشق دریا بس بود------- در سرم این شیوه سودا بس بود 

جز غم دریا نخواهم این زمان------- تاب سیمرغم نباشد الامان 

آنکه او را قطره‌ی آبست اصل------- کی تواند یافت از سیمرغ وصل



آخرین نظرات ثبت شده برای این مطلب را در زیر می بینید:

برای دیدن نظرات بیشتر این پست روی شماره صفحه مورد نظر در زیر کلیک کنید:

بخش نظرات برای پاسخ به سوالات و یا اظهار نظرات و حمایت های شما در مورد مطلب جاری است.
پس به همین دلیل ازتون ممنون میشیم که سوالات غیرمرتبط با این مطلب را در انجمن های سایت مطرح کنید . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .

شما نیز نظری برای این مطلب ارسال نمایید:


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: