فابل به معنای قصه و حکایت است و از کلمه لاتین Fabula آمده است و در ادبیات جهانی به آن دسته از قصه ها و افسانه های کوتاه منثور یا منظوم گفته می شود که از زبان حیوانات گفته شده باشد. 

تصویر



در بیشتر فابل ها مطالبی اخلاقی بیان می شود و داستان با اندرزی حکیمانه پایان می پذیرد. 

اینگونه قصه ها اغلب از تخیل سرچشمه می گیرد. 

فابل شامل دو قسمت است: "جنبه سمبولیک نمایشی" و " جنبه عبرت آموزییا نتیجه گیری اخلاقی. 

بعضی فابل ها را به سه دسته تقسیم کرده اند: نظری، اخلاقی و جبری

فابل های نظری جنبه و شکل تعلیماتی و فهمیدنی دارد و نمود طبیعی آنها نمایشگر قانون و نظم جهانی است. 

فابل های اخلاقی شامل مضامین و مطالبی برای شیوه زندگی و خواست های آدمی و اخلاقیات است که باعث می شود دیدی نسبتاً وسیع به نمودهای طبیعی و امور عینی پیدا کنیم که منتهی به سعادت و شادکامی همه مخلوقات زنده می شود و قوانینی که برای این سعادت لازم است بوسیله خالق فراهم گردیده است. 

در فابل های جبری (تقدیری) یک سلسله از وقایع رخ می دهد که دفع و رفع آنها از قدرت موجود جاندار خارج است و یک قدرت مافوق این مقدرات را بر موجودات تحمیل می کند، بی آنکه موجود محکوم بتواند برای فرار از پایان شوم سرنوشت خویش کاری بکندبعضی وقت ها هم یا چون مرتکب خلافی گشته -گر چه به حکم غریزه بوده- ولی کیفر آن را خواهد دید. 

مثلاً عقابی تکه گوشتی را از محرابی می رباید و خدایان آشیانه اش را با آتش غیبی می سوزانند و همه جوجه های کوچک و پر در نیاورده اش شکار جانورانی می شوند که او جوجه ها و بچه های کوچک آنها را دزدیده بود. 

فابل در تمدن های باستانی حتی نزد اقوام ابتدایی وجود داشته ولی بسیاری از آنها از میان رفته است. 

یکی از سرزمین هایی که شاید در آن بیش از همه نقاط عالم فابل وجود داشته و هنوز بسیاری از آنها به صورت مکتوب در نیامده است، قاره آفریقاست که بیش از 250000 قصه، "فابل"، افسانه و تمثیل دارد و مقدار فراوانی از این انبوه حکایات و منظومه ها فابل می باشد.

ادامه مطلب

 

  « یا حی القیوم »                                                                     

فابل(داستان حیوانات)              «قصه ی لاک پشت و میمون»                منبع:کلیله و دمنه

در جزیره ای سرسبز و خرّم و آباد،روی در خت انجیری که کنار ساحل قرار داشت ،میمون پیری زندگی می کرد . او روزها روی در خت انجیر می نشست و از میوه ی آن می خورد. تا این که یک روز،لاک پشتی از راه رسید و زیر سایه ی انجیر به استراحت پرداخت.میمون که مشغول چیدن انجیر بود،دانه ی انجیری از دستش رها شد و در آب افتادومیمون از صدای برخورد انجیر با آب خوشش آمد،پس چند بار دیگر دانه های انجیر را در آب انداخت .

لاک پشت که می دید انجیر ها بر روی سطح آب شناور است،آن ها را بر می داشت و می خوردو خیال می کرد که میمون آن ها را برای او می اندازد.لاک پشت با خود فکر کرد که میمون به این مهربانی حتماً دوست خوبی برای او می شود .پس میمون را صدا کرد و از او خواست ،هم صحبت شوند.

میمون که مدت ها تلخی وتنهایی را تحمّل کرده بود،به گرمی از سخن وپیشنهاد او استقبال کرد .

به زودی دوستی پایدار و دلپذیری میان آن دو برقرار شد.مدت ها گذشت و لاک پشت ،همان جا ماند و جفت او از غیبت طولانی مدّت او نگران شد .و با لاک پشت دیگری ،درددل کرد و مشکل خود را با او در میان گذاشت .دوستش به او گفت :«اگر مرا به غیبت و عیب جویی متّهم نکنی ،به تو خواهم گفت اکنون شوهرت کجاست .»

لاک پشت نگران در پاسخ گفت:«ای خواهر جان،من هیچ شک وبدگمانی نسبت به تو ندارم.اگر چیزی می دانی بگو و مرا از نگرانی نجات بده.»دوستش گفت:«شوهرت با میمونی دوستی گرم و صمیمانه به هم زده و هم نشینی با او را به تو ترجیح داده. گریه و زاری و غصه خوردن ،فایده ایی ندارد. باید برای این مشکل راه حلّ اساسی پیدا کنی.»

آن دو بعد از مشورت و فکر ،به این نتیجه رسیدند که بهترین راه ،از بین  بردن میمون است.پس لاک  پشت ماده خودر ا به مریضی زد و از هم همسرش به وسیله ی پیکی ،خواست تا به بالینش بیاید.وقتی خبر به او رسید،از میمون اجازه خواست تا چند روزی به خانه اش برود  و سری به خانواده اش بزند.

ادامه مطلب

تعداد صفحات : 1

صفحه قبل 1 صفحه بعد